کد مطلب:304404 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

محمد در آیینه سخن فاطمه
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً(ص) عَبْدُهُ وَرَسُولُه، اِخْتارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَسَمَّاهُ قَبْلَ اَنِ اجْتَبَلَهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنِ ابْتَعَثَهُ، اِذِالْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَكْنُونَةٌ، وَبِسِتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَبِنَهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرونَةٌ، عِلماً مِنَ اللَّهِ تعالی بمائِلِ الْاُمُورِ وَ اِحاطةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْمَقْدُورِ. گواهی می دهم كه پدرم، محمّد - كه درود خدا بر او و خاندانش باید - بنده خدا و فرستاده اوست. خداوند پیش از آنكه او را فرو فرستد، برگُزید، و پیش از آنكه او را بیافریند، به نامی پسندیده نامید، و پیش از آنكه او را برانگیزد، امتیاز بخشید، و این [همه مِهْرورزی ها و مهربانی ها از سوی خداوند]هنگامی بود كه آفریدگان از دیده نهان بودند و در پشت پرده های بیم و هراس، فرو پوشیده و در گستره بیابانِ عدم، سرگردان؛ چرا كه خداوند به پایان كارها دانا بود بر دگرگونی ها و تحوّلات روزگار، محیط و بینا، و به سرنوشت هر موجودی آشنا.


به حُسن و خُلْق و وفا، كس به یارِ ما نرسد

تو را درین سخن، انكارِ كارِ ما نرسد


اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

كسی به حُسن و مَلاحت به یار ما نرسد


به حقِّ صحبتِ دیرین كه هیچ مَحرمِ راز

به یارِ یك جهتِ حق گزارِ ما نرسد


هزار نقد به بازار كائنات آرند

یكی به سكّه صاحب عیارِ ما نرسد


هزار نقش برآید ز كِلكِ صنع و یكی

به دلپذیری نقشِ نگارِ ما نرسد


(حافظ)

1. درك یك شخصیّت آسمانی، خِرَدی آسمانی، و توصیف آن نیز زبانی آسمانی می طلبد، و صاحب این خِرد و زبانِ آسمانی، جز فاطمه(س) كه عصاره وحی و جان پاكِ نبیّ اكرم(ص) است، نمی تواند باشد. از این روی، در این قِطعه از گفتارِ خویش، در باره جوانبِ شخصیّت بی بدیلِ پدر بزرگوارش سخن می گوید و او را آنچنان كه شایسته است، در جمعِ مخاطبانِ خود می ستاید؛ پدری كه شخصیّتِ آسمانی دارد و از سنخ نور است:

ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وِ لكِنْ رَسُولَ اللَّه وَ خاتَمِ النَّبِیّینِ. [1] محمّد، پدر هیچ یك از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.

او رنج و دردِ زندگی در تاریكستان طبیعت را پذیرفت، تا ما خاك نشینانِ دور افتاده از جوارِ قرب را دست گیرد و بدان سوی هدایت كند:

لَقَدْ جائَكُمْ رَسُولٌ مِن اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَّحِیمٌ. [2] قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد كه بر اودشوار است شما در رنج بیفتید؛ به هدایت شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوزِ مهربان است.

لكن فاطمه(س) اصل مسئله نبوّت را مطرح نمی كند؛ زیرا در جمع مردمانی سخن می گوید كه آیینِ اسلام و نبوّت حضرت محمّد(ص) را پذیرفته اند و به نام آن بزرگوار، بر مردم حكم می رانند و نه تنها او را آخرین پیامبر می دانند؛ بلكه بر نبوّت همه فرستادگان پیشین نیز (كه از شرایط ایمان است)، گردن نهاده اند:

آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنْزِلَ اِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقْ بَیْنَ اَحَدٍ مِن رُسُلِهِ. [3] پیامبر خدا به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است و مؤمنان، همگی به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند [و گفتند:]میان هیچ یك از فرستادگانش فرق نمی گذاریم.

اگر چه برخی راه نفاق پیش گرفته، با حركتی موذیانه، پنهانی و با ایمانْ نمایی و اسلام سرایی، در صف مسلمانان خزیده اند، و برخی دیگر بر اثرِ جهالت، مرعوب قدرت اند و حقیقتِ مظلوم را كتمان می كنند، و گروه سوم نیز به لحاظ اینكه باطلْ آمیزه ای از حقّ را پیرایه خود ساخته، حقیقت برایشان مكتوم مانده است.

2. آنچه كه فاطمه(س) در این قسمت بدان پرداخته، گواهی بر عبودیّت و رسالت پدرش محمّد بن عبداللَّه(ص) و شناساندن جایگاه رفیع و بی نظیر او در آفرینش است؛ زیرا عمده ترین مشكل مسلمانان، همواره این بوده كه نسبت به شخصیّت معنوی و ملكوتی پیامبر اكرم(ص) شناختی سطحی داشته اند و در نهایت، ایمانشان از ژرفای چندانی بر خوردار نبوده است، تا چنان كه می باید، وظیفه خود را در برابر این رسالت جهانی تشخیص داده، بدان عمل كنند. مسلمانان از شخصیّت باطنی و معنوی پیامبر(ص) و زمینه های بسیار عالی و بسترها و پوشش های نورانی یی كه در شكل گیریِ وجودِ پاك و پاكیزه و سرشت و ساختارِ برترِ او نقش داشته - و برای همین، علّت غایی آفرینش نامیده شده است - غافل و بی خبر بودند و منزلت و مكانت این موهبت آسمانی را كه تشریفی الهی بود، آنچنان كه باید در نیافتند:


جمله عالم زین سبب گمراه شد

كم كسی زَابْدال حق آگاه شد


همسری با انبیا برداشتند

اولیا را همچو خود پنداشتند [4] .


بدین روی، پیش از پرداختن به تبیین فلسفه عالی بعثتِ آخرین پیامبر، به ترسیم شخصیّت معنوی او پرداخته است.

3. نكته دیگر كه باید بدان اشاره شود، این است كه برخی از ناآگاهان سطحی نگر، بر این پندارند كه ما پیامبران و اولیای خداوند را بی جهت و گزاف، چنان بالا می بریم كه از قلمرو درك آدمیان دور می مانند و در نهایت، دست جامعه اسلامی از هدایت و تربیت آنان كوتاه می ماند؛ در حالی كه چنین نیست و آنها خود، در آفرینش و در پیشگاه خدای تعالی از منزلت و جایگاه بسیار رفیعی برخور دارند و ما خاكیان و دورافتادگان از مقامِ قرب، حقیرتر از آن هستیم كه ساكنانِ عرش و محرمان راز را بالا ببریم: «ما بالا نمی بریم. خود بالایند و والا، و واقعیّت این است: «بِحَیْثُ النّجْمِ عَنْ یَدِ المُتِناوِلینَ...» آنجا كه خوشه پروین آویخته است، كجاست؟ و تو ای آدم خاكی كجایی؟ آیان می توان دست دراز كرد و ستاره پروین را در دست گرفت، در اوج آسمان؟...

و این خود، یك تمثیل است كه از پیشوایان رسیده است. امام هشتم حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرّضا(ع) به هنگامی كه در مروِ خراسان، برای گروهی سخن از مقام امام می گفتند، این چنین گفتند:

وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجم عَنْ یَد الْمُتِناوِلینِ وَ وَصِف الْواصِفینَ. [5] [از كجا آدمی به مقام امام دست یابد] كه او به منزله اختری از دسترس دست یازان و توصیف واصفان به دور است.

آری، باید به شناختِ واقعیت رسید و به مقام «معرفت» نزدیك گشت و آنان را كه حاملان نور هدایت اند، بهتر شناخت و این، در خورِ ژرف بینی است كه اندیشیدن در این شناخت و نزدیك گشتن به این معرفت، نه تنها به بهره گیری و هدایت جویی از سرچشمه های فیض و هدایت و علم و عمل و اقدام، زیانی نمی رساند؛ بلكه به این مقصد كمك می كند. [6] .

اساساً پیامبران و اولیای الهی، دارای دو جنبه ظاهری و باطنی و به اصطلاح «یَلیِ الْخَلْقی وَ یَلیِ الْربّی» هستند كه در مقام معرفت، ناگزیر باید این دو جنبه را از یكدیگر تفكیك كرد. به لحاظ جنبه باطنی معنوی، «ستاره پروین» هستند كه هیچ پروازكننده آسمان سایی، قدرت درك آن را ندارد. علی(ع) درباره اهل بیت رسول خدا فرموده است:

لا یُقاسُ بآلِ مُحَمَّدٍ - صلّی اللَّهُ عَلَیْه و آله - مِنْ هذِهِ الْاُمَّةِ اَحَدٌ وَ یُسَوّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اَبَداً. [7] از این امّت، هیج كسی نیست كه به آل محمّد - كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد - شانه به شانه ساید، و آن دیگران كه همواره ریزه خوار خوانِ نعمت ایشان اند، نمی توانند با آنان پهلو بزنند.

آل نبی(ص) بحق، جایگاه سِرّ خدا و پناهگاه دستورات او و خزانه دانش اویند و چگونه می شود دیگران را با آنان سنجید؟


كار پاكان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر [8] .


4. فاطمه(س) پس از شهادت به توحید و یگانگی خداوند و تبیین فلسفه آفرینش، گواهی به عبودیّت و رسالتِ پدرش را بر زبان جاری ساخت؛ زیرا توحید، اساسِ دین و محور شریعت است كه تمسّك به آن، ورود به سرای امن و سلامت است: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كان آمِناً»؛ و در حدیثِ قدسی به روایتِ حضرت رضا(ع) از پدرانش از رسول اكرم(ص) آمده است كه خدای تعالی فرمود:

«لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی. [9] لا اله اِلّا اللَّه (توحید)، قلعه من است و هر كس در قلعه من وارد شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.

و یاد و نام حضرت محمّد(ص) و شهادت به عبودیّت و رسالت او، به عنوان مهمترین وسیله معراج آدمی به مقام قرب الهی، اساس كرامت انسان و مایه تعالی و رستگاری اوست:

یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبِیلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. [10] ای مؤمنان! از خدا پروا كنید و به او توسّل و تقرّب جویید و در راه خدا جهاد كنید، باشد كه رستگار گردید.

برای همین، هر گاه و هر جا گواهی به توحید منظور شده است، به دنبال آن، شهادت به عبودیّت و رسالت نیز آمده است و این، سنّت پسندیده و نیكویی است كه از اولیای خداوند بر جای مانده است. علی(ع) در آغاز یكی از گفتارهای خود فرموده است:

ستایش، ویژه خداوندی است كه فضل و احسان خویش را در میان آفریدگانْ گسترده و دست جود و احسان خود را به سوی آنان گشوده است. همه كارهای او را می ستاییم و برای ادای حقوق او، از وی یاری می جوییم. گواهی می دهم كه جز او خدایی نیست و محمّد(ص)، بنده و فرستاده اوست. وی را فرستاد تا فرمانش را آشكار و ابلاغ كند و به یاد او گویا باشد. [11] .

برای فهم این حقیقت كه چرا فاطمه(س) و همچنین هر یك از اولیای خداوند، در هنگام سخن گفتن و یا نوشتن، این دو شهادت را تكرار كرده وبدان تأكید نموده اند، لازم است بدانیم كه محوری ترین پیمان بین انسان و خداوند كه بر اساس آن، آدمی هرگز از صراط مستقیم عبودیّت منحرف نمی شود دو چیز است: الف) شهادت به توحید، و نفی و طردِ هر گونه معبود از عالم هستی است. ب) شهادت به عبودیّت و رسالت پیامبری است كه واسطه ابلاغِ اراده تشریعی خداوندِ سبحان بر بندگان خویش است و وسیله رسیدن بندگان به بارگاه قرب اوست. بنابراین، تنها توجّه به معنای لغوی واژه شهادت، یعنی دیدن و حضور و گواهی، مستند به حسّ و نظیر آن نیست؛ بلكه منظور، فهم و پذیرش و اعتقادِ محكم و خلل ناپذیر به معنا و مفهوم شهادت به توحید و پیمان بستن به حركت است در جهتی كه خداوند یگانه تعیین كرده است؛ چرا كه واقعیّت ها و مصالح و مفاسدِ وجود انسانی، باید از خودِ آفریدگار فیض بخش و یگانه ابراز شود. از این روی، فهم و پذیرِش معنای شهادت به عبودیّت و رسالت، و عمل به آنچه كه آن واسطه مقدّس از سوی خداوند آورده است، ضرورت پیدا می كند. آری، وفای به این پیمان، نه تنها آدمی را از احساس پوچی نجات می دهد؛بلكه زندگی اجتماعی او را هم كه تار و پودش از پیمانهای با دیگران است، منطقی تر و پربارتر می سازد. [12] .

5. در سخن فاطمه(س) و همچنین در سخنان دیگر معصومان(ع)، هرجا كه شهادت به رسالت، بدون گواهی به «ولایت» است، برای این است كه شهادت به ولایت، در شهادت به نبوّت ورسالتْ در پیچیده است. شیخ عارف، مرحوم شاه آبادی می گوید: شهادت به ولایتِ ولیّ اللَّه، مُتِضَمِّن در شهادت به رسالت می باشد؛ زیرا كه ولایت، باطنِ رسالت است. [13] .

6. به لحاظ اینكه بندگی، تنها رابطه آدمی با خداوند و یگانه راه تقرّب به معبوداست، همواره در مقام بر شمردن سِمتها و مقامات گوناگونِ پیامبران و اولیای ممتاز خداوند، پیش از هر چیز، سخن از حقیقت «عبودیت» و بندگی آنان است: قَدمِ عبودیّت، مقدّمه همه مقامات سالكین است و رسالت، شعبه عبودیّت است. [14] .


بندگی كن تا كه سلطانت كنند

تن رها كن تا همه جانت كنند


برای همین در داستان معراج پیامبر اكرم، عبودیّت و بندگی، سكّوی عروج به مقام «اَوْ اَدْنی» است:

سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ.... [15] منزه است آن خدایی كه بنده اش را شبانگاهی سیر داد...

و در مقام نزول وحی و دریافت حقیقت قرآن كریم نیز (كه جز با معراج او به مقام قرب تحقّق نمی یابد)، منزلت عبودیّت آن بزرگوار، مطرح است:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی اَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْكِتابَ. [16] ستایش، خدایی را كه این كتاب آسمانی را بر بنده خود فرو فرستاد.

تَبارَكَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ. [17] بزرگ و خجسته است كسی كه بر بنده خود، فرقان[= جدا سازنده حق از باطل] را نازل كرد.

در تشهّد نماز نیز كه معراج مؤمنان است، پیش از شهادت به رسالت پیامبر اكرم(ص)، بندگی آن حضرت مورد توجّه قرار گرفته است: «وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»؛ زیرا عبادت، بیان كننده رابطه عبد با مولاست و رسالت، وسیله ارتباطِ عبد با دیگر بندگان است و چون ارتباط با خداوند، برتر و مقدّم بر ارتباط او با انسانهاست، بندگی رسول خدا(ص) بر رسالتش مقدّم شده است؛ زیرا تمام كمالات در اولیای خداوند، ریشه در عبودیّت آنان دارد. امام صادق(ع) فرمود:

اَلْعُبُودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبیّةُ فَما فُقِدَ مِنَ الْعُبُودِیّةِ وُجِدَ فِی الرُّبوبِیَّة، وَما خَفِیَ مِنَ الرُّبُوبِیَةِ اُصِیبَ فِی الْعُبُودِیَّةِ. [18] بندگی، گوهری است كه باطن و حقیقت آن، ربوبیّت است (خداوندگاری نه خدایی). پس هر چه از بندگی به دست نیامده باشد، در ربوبیّت یافته می شود و هر چه از ربوبیّت پوشیده و پنهان باشد، در بندگی حاصل می گردد.

مقصود از ربوبیّت، خدایی نیست؛ چرا كه هیچ موجودِ امكانی، اگر چه شریف ترین باشد، راهِ ورود به منزلت و قلمروِ «واجب تعالی» را ندارد:


سیه رویی ز ممكن در دو عالم

جدا هرگز نشد، واللَّه اعلم


و امّا بنده در پرتو عبودیّت و تسلیم محض بودن در پیشگاه پروردگارِ خویش، به عزّتِ ربوبیّت راه یافته و اوصاف الهی به خود می گیرد؛ یعنی چشم او الهی می شود و به چشم حق می نگرد. گوش او نیز الهی می شود و با گوش حقّ می شنود و بلكه بالاتر، حقّ به او می بیند و به او می شنود و... علی(ع) می فرماید:

اَنَا عِلْمُ اللَّهِ، وَ اَنَا قَلْبُ اللَّهِ الْواعی، وَلِسانُ اللَّهِ النَّاطِق، وعَیْنُ اللَّهِ، وَ اَنَا یَدُ اللَّه. [19] ملّای روم در یك تمثیل بسیار زیبا و ظریف، خداوندگاری و خداگونه شدنِ آدمی را در سلوكِ مراتب بندگی بازگو كرده است:


صبغة اللَّه هست خُمِّ رنگِ هو

پیسه ها یك رنگ گردد اندر او


چون در آن خُم افتد و گوییش: قُم!

از طرب گوید: منم خم، لاتَلُمْ


آن منم خُم، خود، «اَنَاالحقّ» گفتن است

رنگِ آتش دارد، اِلّا آهن است


رنگ آهن محوِ رنگِ آتش است

ز آتشی می لافد و خامُش وش است


چون به سرخی گشت همچون زرِّ كان

پس «اَنَا النّار» است لافش بی زبان


شد زِ رنگ و طبع آتش، مُحْتشم

گوید او: من آتشم من آتشم


آتشم من، بر تو گر شد مشتَبه

روی خود بر رویِ من یك دم بِنِه


آدمی چون نور گیرد از خدا

هست مسجودِ ملائك ز اجتبا [20] .


باید دانست كه عبودیّت مطلقه، از اعلی مراتب كمال و ارفع مقامات انسانیّت است كه جز اكمل خلق اللَّه، محمّد(ص)، بالاصاله و دیگری اولیای مكملّ، بالتّبیعیه، كسی دیگر را از آن نصیبی نیست و دیگران را پای عبودیّت، لنگ است و عبادت و عبودیّت آنها معلّل است و جز با قدم عبودیّت، نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید؛ لهذا در آیه شریفه فرماید: «سُبحانَ الَّذی اَسری بِعَبْدِهِ». قدم عبودیّت و جذبه ربوبیّت سر داد. آن ذات مقدّس را به معراج قرب و وصول، و در تشهّد نماز كه رجوع از فنای مطلق است كه در سجده حاصل شده، باز توجّه به عبودیّت قبل از توجّه به رسالت است؛ و ممكن است اشاره به آن باشد كه مقام رسالت نیز در نتیجه جوهره عبودیّت است. [21] .


[1] سوره احزاب، آيه 40.

[2] سوره توبه، آيه 128.

[3] سوره بقره، آيه 285.

[4] مثنوي، دفتر يكم، بيت 265-264.

[5] أصول الكافي، ج1، ص 198.

[6] كلام جاودانه، ص 24-23.

[7] خورشيد بي غروب (نهج البلاغه)، ص 23.

[8] مثنوي، دفتر يكم، بيت 263.

[9] التوحيد، ص 25.

[10] سوره مائده، آيه 35.

[11] نهج البلاغه، خطبه 10.

[12] براي توضيح بيشتر، ر.ك: ترجمه و شرح نهج البلاغه، محمّد تقي جعفري، ج18، ص 51 به بعد.

[13] معراج السالكين، ص68.

[14] آداب الصلوة، ص 365.

[15] سوره فرقان، آيه 1.

[16] سوره كهف، آيه 1.

[17] سوره فرقان، آيه 1.

[18] مصباح الشريعة، ص7.

[19] التوحيد، ص 164.

[20] مثنوي، دفتر دوم، بيت 1353 - 1345.

[21] آداب الصلوة، ص 10.